تـــــــــو می آیی ....
و رجعت می کند حســــــــــین
و میاندار محــــــــرم
عبــــــــاس می شود
زینب ایستاده می خواند قنوتش را
و آب ....
می رسد این بار به خیمه ها
انشاالله ....
پهلوی مادر
فرق پدر
رأس پسر
دست برادر
پیشانی خواهر ...
چه بشکن بشکنی ست ،
در کوچه بنی هاشم !
مادر که نباشد در خانه ...
خانه بوی غم می دهد ...
مادر که نباشد در خانه ...
خانه آوار می شود روی سر بچه هایی که وابسته مادرند ...
مادر که نباشد در خانه ...
خانه خرابیم ...
.
.
.
بین خودمان بماند!!
اما...
بین تمام روزهای سخت با تو بودن...
بین تمام آرزوهای رنگ و وارنگ ...
که اول آخرش همه شان ...
به " تو " ختم میشد....
امشب " بی تو بودن را ..." آرزو کردم...
[ نَفسِ پُرگو... ]
.
.
ق ـــف ـــس باز نوشتـــــــ :
میدانم کمی " پرواز... "
" حال بالـ دلـــــ م را ... " خوب میکند...
اما...
رمقی نیستــــــ...!!
میفهمی که...؟؟!!
.
.
.
.
من اینج ـــــا؛
به این دنیا...
به این آدمهایش...
عادتــــ... کرده ام !!
اما...
به بی تو بودنــ... ؛ نه...
.
.
قابل بودم اگر!!
و لایقـ...!!
دعایم میکنید...؟؟
فقط همین!!
.
.
صلوات
یا انیس من لا انیس له...
هر سال بانک ملی 200 نفر از قبول شدههای دانشگاه تهران رو با دقت زیاد به عنوان سهمیه انتخاب می کرد و تو مرحله بعد ، یه آزمون اختصاصی می گرفت و از بینشون 7 نفر رو برای اعزام به انگلستان انتخاب می کرد.
اسم جواد جزو 200 نفر و بعد هم به عنوان نفر سوم تو هفت نفر اعلام شد. آخرین مرحله ی اعزام، مصاحبه بود.
روز مصاحبه ازش پرسیده بودن:
"اگه تو خیابون ها یا یکی از پارک های لندن یه دختر خانم عریان ببینی، عکس العملت چیه ؟ "
جواد گفته بود : " تو همچین موقعیتی چون امر به معروف از طرف من فایده ای نداره و نمی تونم جلوی رواج منکرات رو بگیرم، اول سعی می کنم خودمو از مسیرش دور کنم و بهش نگاه نکنم. بعدش از خدا می خواهم که کمکم کنه تا به نفسم مسلط بشم و حتی تو تصور و رویا هم بهش فکر نکنم."
زیر برگه ی مصاحبه اش نوشته بودن:
"نامبرده به علت تعصبات مذهبی شدید، صلاحیت اعزام به خارج از کشور را ندارد و حتی وجودش در میان سهمیه دویست نفری بانک نیز خالی از دردسر نیست!"
آن جوان متعصب مذهبی کسی نبود جز.....
وزیر نفت ایران، مهندس شهید محمد جواد تندگویان
+ چند وقت پیش یه شعر خوندم...دلم گرفت ((ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد)) یاد حاج احمد افتادم...حاج احمد متوسلیان حزب الله چقدر برای آزادی سمیر قنطار تلاش کرد که تلاش قابل تحسینی هم کرد و خدا قوت بهشون اما ما چقدر برای آزادی نه حداقل معلوم شدن وضعیت حاج احمد کردیم؟؟ شایدم تلاش شده و من خبر ندارم
+ بسم رب الحسین محرم است و شب شش ماهه . . . شب باب الحوائج «تلضی مکن نازنینم» به امید توجهش . . . خوبان خدا دعایم میکنید؟!! عکس نوشت:هیات محبان اهل بیت رشت Mohebban.info
+ هنوز هم در وجود من قطره ای از یادت مانده حاج احمد هر چند تو را ندیدم ولی بدان ولی بدان با یاد تو و برای تو با پرچم محمدرسول الله هم قدس را فتح میکنیم و هم مکه را آزاد حتی اگر شیخ های ما بخواهند نیویورک گردی بکنند و حرفی از تو نزنند و ظریفان ما قهقهه بزنند چشم ما به چشم اماممان است حضرت سید علی
+ شاید گاهی اوقات نیاز به آرامش داریم بدون خنده...بدون گریه فقط نگاه کنی به دور و برت و کسی نباشه فقط خودت و ... خدای خودت . . . یا انیس من لا انیس له عکس نوشت:ساحل بابلسر-تابستان93
+ گرنگاهی به ما کند زهرا درد ها را دوا کند زهرا . . . . هوا هوای روضه ی حضرت زهراست تو صحن جامع چرا حالا مشهد؟؟ . . . . کرمت کرم فاطمست حرمت حرم فاطمست قسمت قسم قسم فاطمست پ.ن: اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
+ عشق رسوایی محض است که حاشا نشود عاشقی با اگر و شاید و اما نشود شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم هر کسی در به در خانه ی لیلا نشود دیر اگر راه بیافتیم، به یوسف نرسیم سر بازار کسی منتظر ما نشود لذت عشق به این حس بلا تکلیفی ست لطف تو شامل حالم بشود یا نشود؟ من فقط روبروی گنبد تو خم شده ام کمرم غیر در خانه ی تو تا نشود هر قدر هم بشود دور ضریح تو شلوغ من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود
+ السلام علیک یابن امیرالمومنین السلام علیک یابن فاطمه . . . دیگر حرفی ندارم .. فقط السلام علیک یا اباعبدالله
+ (((و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین))) حکومت ما حکومت روستانشین هاست حتی اگر قارون های بی بصیرت آن را ارث خود بدانند
+ ویکتور هوگو یک جمله ای دارد که نمی دانم از گوستاو لوبون است یا همین حسین پناهی خودمان، اما بیشتر حرف های کوروش کبیر است که آنتوان چخوف از او نقل کرده و بعد به دست دکتر شریعتی رسیده که فکر کرده انیشتن آن را از هرودت گرفته و به اسم ابراهام لینکن منتشر کرده اما در واقع یا از گاندی است یا مارتین لوترکینگ ... خلاصه خیلی جمله با معنایی بود که از یادم رفت!
+ یک واژه پشت واژه و یک خشت روی خشت دستم به روی دفتر شعرم چنین نوشت در سایه سار قبه ی سالار کربلا کفران نعمت است طلب کردن بهشت