"سلام داش مشتی‌های سپاه روح الله قدم به چشم.
 
کاش نیامده بودید در این دوره که برای غسل تان باید از شمر زمان آب بگیریم ، البته می گویند شمر امان نامه داده و آدم مودب و هوشمندی است.
 
مبادا فکر کردید ماجرای صفین است و شمشیر بر گلوی مولایمان گذاشتند که باید مذاکره کنید. فقط رای دادیم که زندگی بچرخد عزت و شرف ملت هم بچرخد اما ظاهرا در ترجمان (چرخیدن = پیچاندن ) معنی شده است.
 
شاید نگران شدید که عمروعاص می خواهد کلک بزند.
 
نکند نگران شدید جام زهر دیگری در کار است.
 
چرا آمدید ؟ الان چه موقع آمدن بود آخر؟
 
داش مشتی ها آمدید به رخ بکشید که ما لب تشنه، دست بسته، شکنجه شده، در گودال زنده به گور شدیم و به مولایمان پشت نکردیم؟؟
 
شهدا با شما عهد می بندیم اگر بند بند استخوانهایمان را جلوی فرزندانمان جدا کنند ،اگر در آتش کینه اسرائیل بسوزیم، اگر تکه تکه گوشتهای تنمان زیر دندان لیبرالیسم و فرزندان نامشروعشان، تکفیری‌ها و منافقین جویده شود دست از یاری رهبرمان برنخواهیم داشت.
 
یا علی